جدول جو
جدول جو

معنی برگ نی - جستجوی لغت در جدول جو

برگ نی
(بَ گِنَ / نِ)
ورق نی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قره نی
تصویر قره نی
کلارینت، ساز بادی سیاه رنگ و بلندی از جنس چوب آبنوس یا شمشاد با کلیدهای متعدد و دهانۀ شیپوری شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ بید
تصویر برگ بید
برگ درخت بید، نوعی پیکان شبیه برگ بید، برای مثال بدی گر خود بدی دیو سپیدی / به پیش بیدبرگش برگ بیدی (نظامی۲ - ۱۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ نو
تصویر برگ نو
درختچه ای از تیرۀ زیتونیان، با برگ های درشت و بیضی شکل که همیشه سبز و گل هایش سفید و معطر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگانی
تصویر گرگانی
از مردم گرگان مثلاً فخرالدین اسعد گرگانی، لامعی گرگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهمنی
تصویر برهمنی
برهمایی، مبتنی بر پرستش برهما مثلاً مذهب برهمایی، پرستش کنندۀ برهما مثلاً بسیاری از هندی ها برهمایی هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ بو
تصویر برگ بو
غار، درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، دهم، دهمست، دهمشت
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی که در زمستان برگ های آن ها می ریزد و در بهار دوباره سبز می شود، پاییز، خزان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
دهی است از دهستان حومه شهرستان کرمانشاه که در یک هزارگزی شمال شهر کرمانشاه برکنار شوسۀ کرمانشاه به طاق بستان در دشت واقع است. ناحیه ای است سردسیر و دارای 510 تن سکنه. آب آنجا از قنات و فاضلاب شهر تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و سبزیها و حبوب و صیفی و چغندرقند و شغل مردمش زراعت است، عده ای از ساکنان نیز کارگر کارگاه های نفت کرمانشاه میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
لغت عجمی است و آنرا بسریانی عبروس و بیونانی اسقوالس نامند نباتی است پرشاخ و شاخه ها مثل کمان کج و خمیده و گلش سفیدو ثمرش مثل زیتون و طعم او تند و بیخش سپیداست و پوست بیخ او با زردی. رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به بردان که قریه ای است از قراء بغداد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ نی ی)
برّکان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). گلیم سیاه. رجوع به برکان شود، بر زمین زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بر چهار دست و پا ایستادن. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بر دو زانو افتادن. (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. سکنۀ آن 182 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4) ، رسیدگی کردن. فیصله دادن. تمام کردن: حساب او پیش باید گرفت و برگزارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). رجوع به برگذاردن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ قُ)
ظاهراً نوعی از رستنیها باشد با طعم تند:
ترتیزه تیز و برگ قجی تیز و سرکه تیز
بریان ستیزه چندکنی با چنین سه تیز؟
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(لَ زَ دَ / دِ)
برگ ریزنده. برگ ریزان. در حال برگ ریختن:
ز توفیدن بوق و از بانگ تیز
همه بیشه بد چون خزان برگ ریز.
اسدی.
ز بس برگ ریزش گه باد تیز
گرفتی جهان هر زمان رستخیز.
اسدی.
- برگ ریز شدن،فروریختن برگ به زمین:
نشانی از کف دربار او دهد به خزان
چو برگ ریز شود بر زمین شجر ز هوا.
سوزنی.
، واپس برده. بازپس برده، پشت و رو کرده. واژگون شده. (فرهنگ فارسی معین). مقلوب. منقلب. و رجوع به برگردانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ)
بیدبرگ. ورق درخت بید. (فرهنگ فارسی معین) :
بدی گر خود همه دیو سپیدی
به پیش بیدبرگش برگ بیدی.
نظامی.
- مثل برگ بید، لرزان. زرد. (امثال و حکم دهخدا) :
دلاوران و یلان گشته زرد از انده
چو برگ بید که بر وی دم خزان بجهد.
جمال الدین عبدالرزاق.
همی لرزد بخود بر بید گوئی برگ بیدستی
همی پیچد بخود بر رمح گوئی خیزران آمد.
کمال اسماعیل.
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ)
گیاهی از تیره غارها جزو تیره های نزدیک به آلاله ها که بصورت درختچه می باشد، و آن گیاهی است دوپایه، برگهایش منفرد، کامل و کناره هایش کمی موج دار است. طول برگهایش تا 14 سانتیمتر و عرض تا 4/5 سانتیمتر میرسد. (فرهنگ فارسی معین). آنرا آس بری نیز گویند. قدما آنرا نشانۀ قهرمانی و لیاقت می دانستند. برگهای آن برای معطر ساختن غذا، آشها، و ترشیها بکار میرود. ستۀ آن بسیار کوچک و کروی است، و حب الغار نامیده میشود. (از دایره المعارف فارسی). بساک یونانیون از شاخ این درخت بود. (یادداشت دهخدا). رند. غار. شجرالغار. دهم. دهمست. عمار. ذاقی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جووانی لورنزو. (1598-1680 میلادی) مشهور به کاوالیه برنن. نقاش، حجار و معمار ایتالیایی. یکی از استادان سبک بی قاعده است. وی رواق کلیسای سن پیر را در شهر رم بنا کرد، و مجسمه ها و نیم تنه های متعدد ساخت که از آن جمله از خلسۀ سنت ترز باید نام برد. لویی چهاردهم او را در سال 1665 میلادی به پاریس دعوت کرد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب است به برقان که دهی است به خوارزم. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ گُ)
مخیّر. (دهار). پسندیده شده.
لغت نامه دهخدا
(بُ)
احمد بن غالب یا احمد بن محمد بن غالب، مکنی به ابوبکر. ازثقات محدثان است و کتابهائی در علم حدیث تألیف کرده. وی بسال 425 هجری قمری در بغداد درگذشت. رجوع به طبقات الشافعیه ج 3 و تاریخ بغداد و ریحانه الادب شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ نَ / نُو)
درختچه ایست که بزمستان خزان نکند و برگهای شکننده دارد. این درختچه در سواحل آستارا و جنگلهای ارسباران دیده میشود. (یادداشت دهخدا). درختچه ایست از تیره زیتونیان که برگهایش بیضوی و نسبهً طویل و دایمی است. گلهایش سفید و معطرند و در انتهای ساقه قرار دارند. درحدود 20 نوع از این گیاه شناخته شده که تعدادی از آنها در جنگلهای شمالی ایران و نواحی آستارا وجود دارند. این گیاه بعنوان درخت زینتی نیز کاشته میشود. مندارچه. نوار ابیض. یاسم. فغو. (فرهنگ فارسی معین) ، قی کردن. بالا آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفراغ کردن
لغت نامه دهخدا
درختچه ای از تیره زیتونیان که برگ هایش بیضوی و نسبه طویل و دایمی است. گلهایش سفید و معطرند و در انتهای ساقه قرار دارند. در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده که تعدادی از آنها در جنگلهای شمالی ایران و نواحی آستارا وجود دارند. این گیاه بعنوان درخت زینتی نیز کاشته میشود مندارچه. نوار ابیض باسم فغو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگانی
تصویر گرگانی
منسوب به گرگان. از مردم گرگان اهل گرگان
فرهنگ لغت هوشیار
قرنی ترکی سیانای از سازها نی سیاه، نی بزرگ نوازندگی است که از چوب و فلز ساخته می شود و رنگش سیاه است
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره غارها جزو تیره های نزدیک به آلاله ها که بصورت درختچه میباشد و آن گیاهی است دو پایه. برگهایش منفرد کامل و کناره هایش کمی موج دار است. طول برگهایش تا 14 سانتیمتر و عرض تا 5، 4 سانتیمتر میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگ بید
تصویر برگ بید
ورق درخت بید، نوعی از پیکان تیر که آنرا بهیئت برگ بید سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برش زنی
تصویر برش زنی
تهیه برش و کار برروی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهمنی
تصویر برهمنی
منسوب به برهمن یا آیین برهمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدنی
تصویر بریدنی
لایق بریدن شایسته قطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره نی
تصویر قره نی
((قَ رَ. نِ))
نی بزرگ که از چوب و فلز ساخته می شود
فرهنگ فارسی معین
گیاهی از تیره غارها جزو تیره های نزدیک به آلاله ها که به صورت درختچه می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگ بید
تصویر برگ بید
((بَ گِ))
نوعی از پیکان شبیه برگ بید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگیری
تصویر برگیری
اشتقاق
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی